خوش است مجلس اخلاص امتان مسیح
شراب های مصفا زساقیان ملیح
مباد مدرسه و خانقه که بیزارم
ز عالمان شنیع و ز زاهدان قبیح
خطیب بر سری منبر چه ژاژ می خاید
عجب که شرم نمی دارد از دروغ صریح
فسانه یی دو ز بهر فریب کرده زبر
کجا کلام محقق کجا کلام صحیح
چو علم داند و بر جهل می کند اصرار
میان عالم و جاهل کجا بود ترجیح
فغان اهل دل از زاهدان معترض است
دل از پی دو درم سیم و زر، به کف تسبیح
ز تیغ عشق مکش گردن ای فقیر که شیر
به عجز سر بنهد هم چو گوسفند ذبیح
ز کف منه چو نزاری مفرحی که به حکم
شوند بی دل و ابکم ازو شجاع و فصیح
غلام ساقی خویشم اگر غلام من است
که مرده زنده کند باز هم چنان که مسیح